سهراب : گفتی چشمها را باید شست !
شستم ولی.....
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی.....
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی
او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه باران زده
سلام ماری خیلی زیبا بود
من که واقعا به حرفات ایمان آوردم
68502 بازدید
54 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
71 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian