شبها خواب راحت نداشتم و آرامش از من ربوده شده بود .روزها به عشق او بیدار می شدم و با عشق او کارهایم را انجام میدادم و شب به امید دیدن رویش خود را می آراستم و به انتظار می نشستم . برایم زیباترین و بهترین فرد بود ،کسی که بیشتر از چشمام بهش اعتماد داشتم کسی حتی یکبار بهش دروغ نگفتم و همیشه به جای اینکه من به او تکیه کنم و او دستان مرا در دست بگیرد من همواره حمایتش کردم با تصور این که تا آخر عمرتنها اوست که بعد از خدا پیش من می مونه، شبها از ترس از دست دادنش از خواب می پریدم ولی هنگامی که او را در کنارم میدیدم آروم می شدم و خدارو شکر میکردم که تنها یک خواب بوده است و لبخند می زدم ولی........... افسوس.... دنیا با وجود اینهمه عشق و محبت ما تنها بدیهاش را حفظ می کنیم خیلی زود همراه همیشگیمان را فراموش میکنیم نمک می خوریم و نمکدان میشکنیم.آن خوابها حقیقت پیدا کرد و من..... دیگر به جای عشق و محبت بی تفاوتی را درو می کنم .کسی که حتی یکبار بخاطر حداقل تنها یک روز زندگیمان از صدای شکستن عهدش و قلبم برنگشت تا پشت سرش را ی نیم نگاهی حتی به من بکند.دیگر بودن یا نبودنش برام فرقی نمی کنه و هیچ احساسی بهش ندارم.
آن دوست که عهد دوستداران بشکست
میرفت
ومنش گرفته دامان در دست
میگفت
که بعد از این به خوابم بینی
پنداشت
که بعد از او مرا خوابی هست....ء
68346 بازدید
8 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
43 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian