یادش بخیر 2
یادش بخیر اون زمونا، چندین سال پیش که ما هنوز 18-19 سالمون بود ، وقتی فکرشو می کنم ، می بینم عشقا چقدر خالص بود ، چقدر صادقانه بود ! خیلی کم پیدا می شد کسی به عشقش خیانت کنه یا دروغ بگه!پسرا یا دخترا وقتی عاشق کسی بودن ، هرجا وقت میکردن یا ی صفحه خالی پیدا می کردن حالا یا روی درخت ، گوشه کتاباشون سر کلاس درس ، روی کاغذای سفید یا روی بازوشون اسم عشقشونو می نوشتن یا ی قلب تیر خورده می کشیدن و اول اسمشون زیرش می نوشتن ، یا گردنبندی که اول اسم عشقشون بود مینداختن گردنشون ، هرجا میرفتن یاد اون بودن ، وقتی مسافر میرفتن امکان نداشت ی سوغاتی براش نخرن... اما الان چی؟.... خیلی راحت بهم دروغ می گن ، همدیگرو سرکار میذارن، خیانت میکنن و خیلی راحت از کلمه های گلم ، عزیزم ، جیگرم و .... که فقط لق لقه زبونشون شده استفاده می کنن .میان طرفو به خودشون عادت می دن بعد ی دفعه یا بی هیچ دلیلی یا ی دلیل بیهوده به اصطلاح عشقشونو ترک میکنن و ج تلفنشو نمی دن ، حالا بیچاره عشق سرکار مونده انقدر شوکه شده که نمیدونه اصلا چرا اینجوری شد؟!!!! ی دفعه می بینن تنها شدن ، این وسط بیچاره اونایی که با احساسات صادقانه قدم برداشته بودن می مونن با ی زخم روی قلبشون و هزار خاطره فراموش نشدنی! آخه چرا؟مقصر کیه ؟ دیگه تنها شده ، دوباره روز از نو و روزی از نو....بازم به جواب نمی رسه...
نوشته : مریم
چهارشنبه 24 فروردین 1390 - 10:27:23 AM