باور...
نمی دونم چرا هر وقت میام که واژه ها رو باور کنم یک اتفاق دوباره منو منصرف میکنه ، نمی دونم چرا واژه های دوستت دارم ، نگرانتم، کجایی،... برام تکراریه و بی تفاوت از پرده گوشهام عبور میکنه ؟ نمی دونم اشکال از منه یا بنده های دیگه خدا یا اجتماع پر ازدروغ و ریا .بعضی وقتا خسته و سرگردون در افکار خودم پرسه می زنم و نمی دونم باید چیکار کنم، مقصر منم یا افراد اطرافم؟نمی دونم. ولی همچنان منتظر زمانی هستم که بی هیچ دغدغه خاطری هر چه می شنوم باور داشته باشم .وقتی کسی میگه برام نگرانه یا دوستم داره باور کنم.
به امید روزی که شوم مه رویت ، همچنان منتظرم
نوشته : مریم
یکشنبه 28 فروردین 1390 - 10:40:05 AM