سهراب : گفتی چشمها را باید شست !
شستم ولی.....
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی.....
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی
او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه باران زده
سلام ماری خیلی زیبا بود
من که واقعا به حرفات ایمان آوردم
68550 بازدید
23 بازدید امروز
79 بازدید دیروز
117 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian