یاد دارم در غروب سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمهای بابا حلقه زد
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا کوزه خالی سفره خالی می خری؟ ...
سلام امیدوارم که خوب ،شاد ،سرزنده و موفق باشید منم با علی موافقم هرچی امکانات بیشتر بشه مهر و محبتها کمتر میشه
68357 بازدید
19 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
54 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian