سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت
بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت
از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها
زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت
هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی
عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت
بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی
قصه سرگشتگیهایت مگر آخر نداشت
سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق
هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت
کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام
آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت
آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد
گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت
ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد
گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .
68396 بازدید
58 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
93 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian